سلام دوباره!

ساخت وبلاگ


بالاخره اومدم بنویسم «دفاع کردم» و یک نقطه‌ی پررنگ بذارم در انتهای دوره‌ی پرفراز و نشیب ارشد.

طول دوره‌ی ارشد خوب نگذشت ولی خیلی خوب تموم شد و خدا رو به خاطرش شاکرم.

رها رها رها من :)

سلام دوباره!...
ما را در سایت سلام دوباره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6khabgahneveshteh8 بازدید : 53 تاريخ : سه شنبه 10 ارديبهشت 1398 ساعت: 2:56

روزی که دست در دست بابا رفتیم جلوی سردر دانشگاه تهران و من غریبانه و بغض‌کرده زل زدم به خیل تازه‌دانشجوهای تهرانی که گروه گروه با هم‌مدرسه‌ای‌هایشان ایستاده بودند و بلند بلند می‌خندیدند، روزی که د سلام دوباره!...ادامه مطلب
ما را در سایت سلام دوباره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6khabgahneveshteh8 بازدید : 54 تاريخ : سه شنبه 10 ارديبهشت 1398 ساعت: 2:56

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

سلام دوباره!...
ما را در سایت سلام دوباره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6khabgahneveshteh8 بازدید : 75 تاريخ : سه شنبه 10 ارديبهشت 1398 ساعت: 2:56


تصمیم‌های بزرگ اراد‌ه‌های بزرگ می‌خواهند. اراده‌های بزرگ از کجا می‌آیند؟ شاید از آرمان‌های بزرگ. شاید از ایمان‌های قوی. شاید از امیدهای زیاد...

سلام دوباره!...
ما را در سایت سلام دوباره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6khabgahneveshteh8 بازدید : 74 تاريخ : جمعه 17 فروردين 1397 ساعت: 21:45

دونستن بعضی حقایق در یک مورد خاص آزارم می‌ده. از اینکه می‌بینم بقیه نمی‌دونن اون حقایق رو و سرسختانه مقاومت می‌کنن در برابر فهمیدنش زجر می‌کشم. یه حسی مثل خدا بودن تو بازی مافیا. همیشه به نظرم خدا سخت‌ترین نقش مافیا بوده. اینکه از یه سطح بالاتر حقیقت رو بدونی و ببینی و مجبور باشی به روی خودت نیاری...

خیلی سخته!

سلام دوباره!...
ما را در سایت سلام دوباره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6khabgahneveshteh8 بازدید : 65 تاريخ : جمعه 17 فروردين 1397 ساعت: 21:45

هر سال از اول تیر شمارش معکوس من شروع می‌شد... شمارش معکوسی که به ۱۸ تیر ختم می‌شد. شوق تولدم را داشتم. شوق رسیدن روزی که مال من است. روزی که در آن همه بهم لبخند می‌زنند و مهربانانه نگاهم می‌کنند. تولد پارسالم، حال دلم خیلی خوش بود... امسال شاید اولین تولدی بود که فراموشش کرده بودم. نه تنها شمارش معکوس نکردم برایش، که حتی دیشب که دوستان عزیزم بهم تبریک تولد سلام دوباره!...ادامه مطلب
ما را در سایت سلام دوباره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6khabgahneveshteh8 بازدید : 48 تاريخ : جمعه 17 فروردين 1397 ساعت: 21:45

جمعه, ۲۳ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۵۷ ب.ظ بابا صدام می‌کنه: نمیخوای یه چای بدی به من؟ داری می‌ری امشب ها...  تو استکان کوچک لب برگشته‌ی کمرباریک مورد علاقه‌ی بابا چای می‌ریزم و بلورهای نبات را در آن هم می‌زنم. بابا می‌گه: نمی‌شه اینجور که... حالا از فردا ما هر هندونه‌ای می‌بینیم باز یاد تو می‌افتیم. نمی‌شه تو یاد ما نیفتی که! تو هم چای میخوری یاد ما بیفت. می‌خندم سلام دوباره!...ادامه مطلب
ما را در سایت سلام دوباره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6khabgahneveshteh8 بازدید : 82 تاريخ : جمعه 17 فروردين 1397 ساعت: 21:45

ساعت‌ها با خودم کلنجار رفتم. مغزم می‌گفت: این همه نوشته‌اند، دیگر چه نیازی هست به نوشتنِ تو؟ قلبم کودکانه می‌گفت بنویس... بنویس که حداقل دینی که به گردنت دارد همین نوشتن است...دوم راهنمایی بودم به گمانم. تازه تابستان شروع شده بود و رها از درس‌های مدرسه پناه برده بودم به کتابخانه‌ی مرکزی شهرداری در دروازه دولت اصفهان. نشسته بودم پشت یک میز و بند و بساط شیمی سلام دوباره!...ادامه مطلب
ما را در سایت سلام دوباره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6khabgahneveshteh8 بازدید : 95 تاريخ : جمعه 17 فروردين 1397 ساعت: 21:45

صدای دسته از پشت پنجره مرا از پشت میز تحریرم در طبقه‌ی سوم خوابگاه سارا، از روز هشتم مهرماه ۹۶ برمی‌دارد و می‌برد به روزهای محرم سال‌های دور قبل از ۸۰ و اوایل دهه ۸۰، ایستاده در کناره‌های خیابان خاقانی، گم‌شده بین جمعیت همسایه‌های ارمنی که سال به سال می‌ایستادند به تماشای دسته‌های عزاداری همسایه‌های مسلمانشان... شام غریبان را چطور تنهای تنها در خوابگاه بگذ سلام دوباره!...ادامه مطلب
ما را در سایت سلام دوباره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6khabgahneveshteh8 بازدید : 84 تاريخ : جمعه 17 فروردين 1397 ساعت: 21:45


بعد از ۳ماه به زندگی عادیم برگشتم :))

آیلتسم رو دادم. دیگه ببینیم نتیجه چی می‌شه...

یکی از ترس‌های همیشگی زندگی من (و احتمالا یکی از اصلی‌ترین دلایلی که ۳سال پیش اپلای نکردم)، همین امتحان زبان بود. نمی‌دونم این وحشت بزرگ از کجا میومد. با اینکه همیشه زبانم خوب بود تو کانون زبان ترس عجیبی از تافل و آیلتس داشتم. احتمالا بیشتر از هرچیزی واسه اسپیکینگشون! دیگه ببینیم نتیجه خوبه یا باید دوباره بدم :(

سلام دوباره!...
ما را در سایت سلام دوباره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6khabgahneveshteh8 بازدید : 81 تاريخ : جمعه 17 فروردين 1397 ساعت: 21:45